Fardad Fariba

مرجع دانلود برترین آثار سینمایی دوبله به همراه موسیقی متن

Fardad Fariba

مرجع دانلود برترین آثار سینمایی دوبله به همراه موسیقی متن

Fardad Fariba

اشعار شب

در حال حاضر با روشنی  و امیدی که داری دیگر

اصلا نیازی به ژاکت خودت نداری

توفان را که در آن بیرون دارد می خروشد فراموش کن

چون داخل گرم و روشن و خوب است

دست در دست هم به بیرون وبه جایی که  باران می ریزد نگاه کنیم
آتش امید و شک را در چشمان تو می بینم
از آنجا که تو نمی توانی   اطمینان داشته باشی  و هر چیزی گذرا است
اما من باور دارم ، من باور دارم ،من باور دارم ، من باور دارم ، من باور دارم
و اگر تو  صبح بیدار شدی من با تو خواهم بود
و شاید من چای آماده کنم.
و هنگامی که خورشید  آن بیرون در حال درخشیدن است ، ما از میان  تپه های شنی قدم میزنیم
و اگر  باران بیاید ما برمی گردیم  به رختخواب .
ساعت به آرامی می گذرد ، بیدار شدن از خواب ، شناور در طول زمان ،
من نور را از طریق پرده می بینم و من می دانم :
من چراغ ها خاموش کردم والان اتاق تاریک است ،
چراغی در خیابان اندکی  نور می دهد .
موقع به خواب رفتن وسایل داخل اتاق آشنا به نظر میرسند
صندلی ها به  انتظار صبحانه هستند .
و فردا من با بوی نان و عسل سوسو زدن نور طلایی

خورشید  در موهای تو از خواب بیدار میشوم ،

و  من به وسایل داخل  اتاق می گویم شب بخیر ،
اما وسایل اتاق  بدون تو اشیای بی جانی  بودند .
از آنجا که تو نمی توانی    اطمینان داشته باشی  و هر چیزی گذرا است
اما من باور دارم ، من باور دارم ، من باور دارم ، من باور دارم  ، من باور دارم
و تو نمی توانی  اطمینان داشته باشی .
من باور دارم ، من باور دارم . من باور دارم
و تو نمی توانی  اطمینان داشته باشی …

 

Now you never need your jacket anymore about
light and hope that you do it.
Leave out the storm now raging in the dark but
because inside it is warm and light and good.
Hand in hand to look outside where the rain falls.
I see the fire of hope and doubt in your eyes
Because you can not know for sure and everything passes.
But I believe, I believe, I believe,
And if you’re up in the morning I’ll be with you
and maybe I put tea.
And when the sun is shining outside, we walk through the dunes
and if it rains we go back to bed.
Hours slowly waking up, floating through time,
I see the light through the curtains and I know:
I put the lights out and the room is dark now,
a streetlight outside gives some light.
And the things in the room are friends who go to sleep,
The chairs are waiting on breakfast.
And tomorrow I wake with the smell of bread and honey,
the gleam of the golden sunlight in your hair.
And the things in the room, I tell them goodnight,
But things in the room were lifeless things without you.
And you can not know for sure, because everything passes.
But I believe, I believe, I believe,
I believe, I believe in you and me.
I believe, I believe, I believe,
And you can not know for sure …

Free Download

دانلود رایگان

  • Fardad Fariba

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی