«ویلی» و «وید» اثر دونالد بارتلمی
«ویلی» و «وید»
خوب همه ما سیدیهای «ویلی و وید»مان را خریده بودیم، به جز «به من بیچاره
کمک کنید». همش همین را میگفت . و با «به من بیچاره کمک کنید» نمیتوان
سیدی «ویلی و وید» خرید .
همه ما سیدیهای «ویلی و وید»مان را با خود به پارک «ویلی و وید» برده
بودیم و آهنگهای فوقالعاده و غمگین «ویلی و وید» را برای حیوانات شهر و
سنجابهای سیاه پر جنب و جوش، سگهای سوخته و کبوترهای کثیف، از سیدی پلیر
پخش میکردیم .
همیشه فکر میکردم یک روز «ویلی و وید» خودشان به پارک «ویلی و وید»
میآیند تا اوضاع را بررسی کنند . ببینند چه کسی در پارک هست و هر کسی چه
آهنگی دارد گوش میکند .
و شاید «ویلی» (یا «وید») دور پارک بچرخد و به همه چیز سرک بکشد و با این و آن احوالپرسی کند «چطوری رفیق؟»
و «ویلی» (یا «وید») به مرد سیاه پوستی که لباس ارتش به تن دارد و در پارک
«ویلی و وید» میایستد و هر ده دقیقه یکبار مثل خروس جیغ میکشد، لبخند
بزند و بگوید «چه خبر رفیق؟»
این چیزهای عجیب یک ذره هم «ویلی» یا «وید» را متعجب نمیکند .
و با خود گفتم احتمالا پیش «ویلی» میرفتم، اگر «ویلی» آمده بود، و درباره
دوستم که مرده بود حرف میزدم، واینکه آن موقع چه احساسی داشتم و الان چه
احساسی دارم . و «ویلی» میگفت «می دونم».
و شاید ازش میپرسیدم «جزیره گالوستون» را به یاد میآورد؟ میپرسیدم هیچ
وقت بچه که بوده روی قلعههای سیمانی کنار دریا و توپهای بزرگ جنگی که
دولت دیگر لازمشان نداشت، بازی میکرده است ؟ و او میگفت «معلومه که بازی
میکردم» . و میپرسیدم آیا هیچ وقت در «بلو جِی» در «بندر سن انتونه» کار
کرده است؟ و او میگفت «معلومه که کار کردهام».
بعد میپرسیدم «ویلی، اون میکروفونها با روکش ابری تو را نمیترساند؟» و
او میگفت «چرا حسابی من را میترساند اما اجازه نمیدهم ترس مانعم شود.»
بعد او ( یا «وید») میگوید «خدا حافظ رفیق» وسوار لیموزین سیاهی میشود که
رانندهاش تمام این مدت پشت فرمانش منتظر او نشسته است و از پارک «ویلی و
وید» خارج میشود . و من هیچ وقت او را دوباره نمیبینم . اما تا آخر عمر
مدیون کمکهای او هستم .
دونالد بارتلمی
Donald Barthelme
مترجم : ضحی کاظمی